رسیدن به درک و دریافتی دقیق تر از متن، از مهمترین اهداف نقد ادبی و نظریه های پیرامون ادبیاتاست. در میان نظریه های معاصر در حوزه نقد ادبی نظریه چندصدایی میخاییل باختین در زمره نظریاتی است که توجهزیادی به سوی خود جذب کرده است. چند صدایی به معنای توزیع مساوی صداها در یک متن است. چنان که تمامصداها حق حضور داشته باشند، بدون این که یکی بر دیگری مسلط باشد. باختین در ژانر رمان ظرفیتی برای میداندادن به صداهای مختلف می بیند که به اعتقاد او در سایر انواع ادبی یافت نمیشود. او معتقد است که داستایوسکیخالق رمان چند صدایی است چراکه کلام شخصیت هایش در کنار کلام مولف یا راوی قرار می گیرد.
به این ترتیب شخصیت های داستان های داستایوفسکی در دنیای خودشان سوژه هایی دارای صدا هستند، نه ابژه هایی مسکوت خدمت ایدیولوژی نویسنده یا راوی. در مقابل، در رمانهای تکصدا مانند رمان های تولستوی، نویسنده به جایخواننده تصمیم می گیرد، همه چیز از پیش تعیین شده است، شخصیت ها ابژه شدهاند و عناصری ثابت در طراحینویسنده هستند. مطالعه حاضر افسانه ی اذان گو از مجموعه افسانه های آذزبایجان اثر صمد بهرنگی را با بهره گرفتن از همین دیدگاه چندصدایی باختین بررسی می کند. این پژوهش برآن است تا با بررسی صدای راوی و صدایقهرمان داستان دریابد این افسانه تا چه میزان به معیارهای چندصدایی باختینی نزدیک است. در انتها نیز در بخشنتیجه گیری بر اساس دلایل استقرایی از متن این افسانه ساختارهای فرهنگی موثر در بوجود آمدن این افسانه واکاوی می شوند.
|